داستانک,داستان نفس گرم

داستانهای جالب

 

ابوریحان بیرونی در خانه یکی از دوستانش که از بزرگان نیشابور بود، میهمان بود. از هشتی ورودی خانه، صدای او را می‌شنید که در حال نصیحت و اندرز شخصی بود.

آن شخص به دوست ابوریحان می‌گفت: «هر روز نقشی بر دکان خود افزون کنم و گلدانی خوشبوتر از پیش در پیشگاهش بگذارم بلکه عشقم از آن گذرد و به زندگیم باز آید.»
پایگاه سلامت دانش آموزی لارستان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Carla Robyn بهترین اموزشگاه موسیقی درکرج|لیست اموزشگاه های موسیقی کرج مداد مشکی گلشن پلاس دیسنا : خبرنامه تخصصی آنتی ویروس ها فلش کارت پارتیشن شیشه ای آسام پارس تحقیقات دانشجویی ماجراهای منو زندگیم