داستاهای جذاب

داستان زیبای «گوسفند صدقه‌ای»

 

مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می‌آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند. گوسفند از دست مرد جدا شد و فرار کرد. مرد شروع کرد به دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد. عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می‌ایستاد و منتظر می‌ماند تا کسی غذا و صدقه‌ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه‌ها هم به آن عادت کرده بودند
پایگاه سلامت دانش آموزی لارستان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروش کارت خوان سیار،خرید کارت خوان سیار درآمد از بیت کوین شیــــل Khayyan باشگاه کوهنوردی کاراکال `باران باش` فروش برنج عنبر بو در اصفهان شرکت گردشگری درمانی ارس آتلیه تخصصی جولی استودیو